زشت روی. (ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگل. بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف). زشت صورت. بدقیافه: شخصی نه چنان کریه منظر کز زشتی او خبر توان داد. سعدی. ده بیست نفر از جرگۀ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریه روی شود
زشت روی. (ناظم الاطباء). کریه المنظر. بدگِل. بدنما. ناخوش دیدار. (یادداشت مؤلف). زشت صورت. بدقیافه: شخصی نه چنان کریه منظر کز زشتی او خبر توان داد. سعدی. ده بیست نفر از جرگۀ ازرق چشم کریه منظر را فرستاد. (عالم آرا از فرهنگ فارسی معین). رجوع به کریه روی شود
منظر شاهانه. (ناظم الاطباء). که منظری شاهانه دارد. شاه سیما: به پیمان شکستن نه اندرخوری که شیر ژیانی و کی منظری. فردوسی. تو پور جهان نامور مهتری که شیر ژیانی و کی منظری. فردوسی
منظر شاهانه. (ناظم الاطباء). که منظری شاهانه دارد. شاه سیما: به پیمان شکستن نه اندرخوری که شیر ژیانی و کی منظری. فردوسی. تو پور جهان نامور مهتری که شیر ژیانی و کی منظری. فردوسی